Saturday, September 18, 2010

مردمنگاری مراسم آوازخوانی پیرمردهای اصفهانی زیر پل خواجو

نوشته امیر هاشمی مقدم

بر گرفته از سایت "انسان شناسی و فرهنگ"

عصر هنگام که از حجره‌های زیر پل خواجوی اصفهان عبور می‌کنیم، صدای تغزل و آواز خوانی های پیرمردان، انسان را به سوی خود جذب می‌کند. این پدیده که یک سنت فرهنگی مربوط به اصفهان می‌باشد، آن چنانکه خواهد آمد, بدون سابقه تاریخی نمی تواند باشد.
پیرمردان خوش‌صدا، در روزهای معتدل یا گرم، عصر هنگام، و در روزهای دیگر سال- مثل زمستان- عصر پنجشنبه‌ها و صبح‌ و عصر جمعه‌ها گرد هم می‌آیند و هر کدام به تناسب روحیه‌شان و نیز روحیة حاضران، چند بیتی آواز می‌خوانند. گاهی هم افرادی با نی یا با دهان- که دقیقاً صدای نی در می‌آورند- آنان را همراهی می‌کنند- گاهی هم مجالی پیش می‌آید تا یک جوان، آواز خوانی کند.
یکی از مشکلات مراسم موسیقی و در اصل آوازخوانی پیرمردها زیر پل خواجوی اصفهان از تفاوت دیدگاه ها درباره موسیقی در کشورمان ناشی می شود که البته این مسئله، در دورة بعد از انقلاب اسلامی 1357 بروز کرده، و این دقیقاً به دلیل آنست که «برخی شرایط که ما آنها را مسائل اجتماعی می‌نامیم، در زمانهای پیش، چنین تلقی نمی‌شدند.»1چرا که ساخت اجتماعی پیش از انقلاب، پس از انقلاب کاملاً دگرگون شد و ممانعت از این امر، به دلیل مباحث دینی ای است که آنرا دارای اشکال شرعی می‌دانند.
در کنار این مسائل شرعی که مطرح می‌شود، می‌توان به اصرار برخی از پیرمردهای شهر جهت گذران اوقات فراقتشان در این محل و سردادن آواز، جالب و جذاب بودن این مراسم برای اهالی شهر، مهمانان دیگر شهرها و گردشگران خارجی، مخالفت شنوندگان و تماشاچیان با ممانعت از این مراسم و…اشاره کرد.
بحث دربارة این فضاهای مفهومی متفاوت در کشور درباره موسیقی در کشورمان، بحث ریشه‌دار و پر دامنه ایست که علیرغم حساسیت موضوع، به دلیل دیدگاههای مختلف، همچنان مبهم و بی‌جواب مانده است. ذات موسیقی، انواع آن، حلال و حرام بودن آن، پیامدهای ناشی از آن و… از جمله مباحث مطرح در این زمینه می‌باشد که با توجه به حضور پر رنگ موسیقیهای غربی در کشورمان در چند دهة اخیر و به جای آن، کم رنگ تر شدن موسیقی های محلی و سنتی و فولکلوریک ما که ریشه در فرهنگ این کشور دارند، نیاز به بررسی عمیقتر و تصمیم‌گیریهای جدی‌تر در این زمینه را نمایان می‌سازد. چرا که در این دگرگونیها، این تنها موسیقی نیست که تغییر و تحول می‌یابد، بلکه در این راه، دست هرآنچه را که با آن در ساختار فرهنگی مشترک رابطه دارد، در دست می‌گیرد که شدت و ضعف در بین عناصر مختلف، می‌تواند آثار ناگواری به بار آورد.
ادبیات موضوع:
درباره تاریخچة برگزاری مراسم, بررسی هایم در میان سفرنامه‌ها, کتب و مقالات مختلف و متعدد درباره اصفهان و موسیقی آن، به جایی نرسید و در هیچ جا مطلبی در مورد برگزاری این مراسم نیافتم, مگر این جملات: «پل خواجو بسیار زیباست، مخصوصاً شبهای زیرپل، عده‌ای هم آواز می‌خوانند و صفای خاصی دارد.» که در بخش« راهنمای سفر به اصفهان» یک سایت اینترنتی2 دیدم . اما با توجه به برخی شواهد، به این نتیجه رسیدم که این مراسم دارای سابقة تاریخی طولانی (حداقل، بیش از یک قرن) می‌باشد.
الف) بر اساس اسناد
«قدم‌زدن در خیابان چهارباغ و در فضای سبز کنار زاینده‌رود برای مردان اصفهان از گذشته‌های دور معمول بوده است. قبل از آنکه در حاشیه زاینده‌ رود، پارک ها و تفریح گاه های موجود ساخته شود، کناره‌های زاینده رود را بیشه‌زارها و درخت زارهایی پوشانده بود که قدم زدن و گردش در کنارة آنها، تفریح اصلی مردم شهر محسوب می‌شد. این سنت هنوز ادامه دارد.»3 در حین این گردش ها و قدم زدنها، آوازخواندن، یکی از عادتها بوده، آنچنان که هم اکنون هم مردان اصفهانی بسیاری را می‌بینیم که هنگام قدم زدن در پارکهای اطراف رودخانه، آواز می‌خوانند. اما مسلماً این عادت در گذشته بسیار چشمگیر‌تر بود. چنانکه به عنوان مثال، «درویش حسن» یکی از همین افرادی بود که در کناره‌های رودخانه و خیابان چهار باغ قدم می‌زده و می‌خوانده که هم اکنون تحریر «درویش حسن» در مایة «بیات اصفهان» منسوب به هموست.4 و یا استاد تاج اصفهانی «گاهی به بیشه‌های کنار زاینده رود می‌رفت و آواز سر می‌داد، تا آنکه مردم دوستدارموسیقی به گردش حلقه می‌زدند و گاه آنچنان می‌خواند که همه، انگشت حیرت به دندان می‌گرفتند، در این آواز خوانیها اغلب تنها نبود و یارانی دیگر چون: اسماعیل ادیب خوانساری، سید قاضی عسگر، ملاحسین موسیقی و سیدصادق شهاب او را هم آواز بودند.»5 و اصولاً در شهر اصفهان، فضایی آکنده از موسیقی حس می‌شود.6
اما پل خواجو با توجه به ویژگیهایی که دارد (از جمله جزو قدیمیترین پل های شهر است، دارای چشم‌اندازی زیباست، معماری خاصی دارد که هم انعکاس صدای خوبی دارد و هم فضای حجره‌های زیرپل، مناسب استراحت و تفریح است، ارتباط دو طرف ساحل رودخانه هم از رو و هم از زیر پل میسر است و…) می‌تواند مکانی مناسب برای آواز خواندن، بویژه برای آنهایی که علاقة زیادی به خواندن دارند، باشد. ما ایرانیان با دیدن طبیعت، ذوق و شوق خواندن پیدا می‌کنیم، اصفهانی ها هم از هر فرصت و هر مکان مناسبی برای خواندن استفاده می‌کنند: مادام دیولافوا در سفرنامه‌اش از اصفهان و دربارة پل خواجو می‌نویسد: «دارای چندین طبقه و دارای اتاقهای مجللی است که مسافرین می‌توانند مجاناً در آنها منزل کنند.»7 بویژه امروزه که فضای زیر پلهای مشابع دیگر، همچون سی وسه پل، در تصرف چایخانه های سنتی است و جایی برای استراحت نیست.
ب) براساس شواهد شفاهی و حافظة اهالی
شرکت کنندگان در مراسم، بدون استثناء این مراسم را دارای قدمت طولانی مدت می‌دانند و در پاسخ به این پرسش که: «این مراسم از چه زمانی رواج داشته؟» پاسخهایی از قبیل:
«از اول بوده»
«از زمان شاه عباس شروع شده»
«استاد تاج هم می‌خوانده»
«ما یاد نمی‌دهیم»
و… می‌دادند که حاکی از اطمینان آنها نسبت به تاریخی بودن این مراسم است. اما در میان پاسخ ها، اشاره به حضور استاد تاج در این مکان و خواندن وی، تقریباً عمومیت دارد. همچنین این افراد اشاره به شاه نشین بالای پل دارند که تا حدوداً 60 –50 سال گذشته، مردم و اهل آواز برای خواندن به آنجا می‌رفتند. اما از آن زمان به بعد از این کار ممانعت بعمل آمد.
شرکت کنندگان در این مراسم
شرکت کنندگان اصلی این مراسم، پیرمردها می‌باشند که اکثراً باز نشسته و بیکارند که تعدادشان را کلاً می‌توان حدود 50 نفر دانست که از این تعداد، معمولاً بین 10 تا 20 نفرشان در هر دفعه که دور هم جمع می‌شوند، حضور دارند. قاعدة خاصی ندارد که چه افرادی در چه زمانی می‌آیند و یا کی، چند نفر جمع می‌شوند. البته در فصل گرما معمولاً روزهای پنج‌شنبه- جمعه و دیگر تعطیلات، شلوغ‌تر از سایر روزهاست. از این تعداد، عده‌ای خواننده وعده‌ای شنونده‌اند. البته این شنوندگان با شنوندگان رهگذر تفاوتی اساسی دارند و آن دائمی بودن این شنوندگان است. البته گاهی اتفاق می‌افتد آنهایی که معمولاً به عنوان شنونده در مراسم حضور پیدا می‌کنند، یک قطعه آوازی یا یک تصنیف هم بخوانند.
به غیر از این افراد، تعدادی جوان بین 20 تا 30 ساله هم هستند که تقریباً همیشه یا بیشتر اوقات در این مراسم شرکت می‌کنند. تعدادشان انگشت شمار است و به 10 نفر هم نمی‌رسد. اما همگی‌شان اکثراً می‌خوانند.
هر چند افراد میانسال هم در بینشان دیده می‌شوند, ولی اکثراً در دو سر طیف پیر- جوان قرار دارند. اما آنچه مشخص است، همة شرکت کنندگان در این مراسم، چه آنها که دائمی‌اند و معمولاً همیشه می‌آیند و چه آنهایی که گهگاه در این مراسم شرکت می‌کنند، همه از جنس مذکر و مردند.
پیرمردها متأهل و دارای خانواده و دارای سواد درحد خواندن و نوشتن می‌باشند، هر چند دیپلمه و بالاتر از آن نیز در میانشان یافت می‌شود. جوانها عموماً مجرد و دارای تحصیلات دیپلم و ندرتاً بالاتر از آنند. همة شرکت کنندگان در مراسم، مسلمانند و بیشتر دارای اصالت اصفهانی و کمتر مهاجرند که چون اولاً تعداد دستة اخیر، کم است و ثانیاً از شهرهای اطراف اصفهان مهاجرت کرده‌اند و ثالثاً مدت اقامتشان در اصفهان طولانی است، می‌توان همه را با اطمینان، اصفهانی خواند، اما محلات سکونتشان متفاوت است، برخی از همان محلة خواجو و اطراف می‌آیند و بعضی دیگر از محلات دورتری همچون دروازه تهران (میدان جمهوری‌اسلامی)، سبزمیدان (میدان قیام) و… . اکثر افرادی که جزو جمع این مراسم‌اند، بیکار می‌باشند و حضور در اینجا، سرگرمی و تفریح آنان است. پیر مردها باز نشسته شده‌اند و جوانان هنوز شغلی پیدا نکرد‌ه‌اند. اما میانسالان معمولاً مشغول به کارند و بنابراین حضورشان نامحسوس است. اما اینکه چرا تعداد جوانان، کمتر از پیر مردان است به تنوع سرگرمی ها بستگی دارد. جوان ها می‌توانند در خیابانها و بازارها قدم بزنند، با موتور و دوچرخه گردش کنند، به سینما و تئاتر و… بروند، پای اینترنت، کامپیوتر، ویدئو، ضبط و… بنشینند، با دوستان به تفریح بروند و…، اما پیرمردها معمولاً حوصلة این گونه کارها را ندارند و ترجیح می‌دهند دور هم جمع شوند تا فضایی ایجاد کنند که شرایط همگی‌شان در آن، تقریباً یکسان باشد.
زمان اجرای مراسم
این مراسم در تمام طول سال برگزار می‌گردد. اما شدت و ضعف دارد. اگر بخواهیم از ابتدای سال شمسی شروع کنیم، بدینگونه خواهد شد:
عید نوروز که تعطیلات است، در تمام روزها و در دو نوبت پیش از ظهر تا ظهر (حدوداً 2 ساعت) و بعدازظهر تا شب (حدوداً 3 ساعت از 4 بعدازظهر تا 7 و ندرتاً تا 8 و 9 شب) فصل بهار (به غیر از عید نوروز) و تابستان، تقریباً همه روزه عصرها تا شب و در روزهای تعطیل همین مدت در دو نوبت صبح تا ظهر و عصر تا شب یا نیمه‌شب، گاهی اوقات حتی ظهرهای این ایام سه چهار نفر از این پیرمردها تا عصر که مراسم از نو شروع شود می‌ایستند که البته بیشتر به گفتگو می‌پردازند، هر چند در لابلای صحبتهایشان و جهت تفنن، زمزمه‌ای هم سر می‌دهند.
در پاییز و زمستان، فقط روزهای پنج‌شنبه- جمعه و تعطیل و آنهم در صورتی که اوضاع آب و هوا زیاد خراب نباشد، برگزار می‌شود. مثلاً اگر برف و باران ببارد یا بادسردی بوزد، مراسم برگزار نمی‌شود. بطور عمده در روزهای که هوا آفتابی و خوب باشد می‌توان شاهد اجرای آن بود. حال، اگر یکی از این روزهایی که گفتیم در طول سال مراسم در آن برگزار می‌شود، مصادف با شهادت و گناه و عزا باشد، مراسم یا برگزار نمی‌شود یا اگر برگزار شد، جو سنگینی بر آن حاکم است. مثلاً در تاسوعا- عاشورا یا بیست ویکم ماه رمضان به هیچ‌وجه برگزار نمی‌شود و مثلاً اگر در سایر روزهای ماه محرم برگزار شود، هرگز آهنگ شاد نمی‌خوانند و بلکه اکثراً از آهنگهای حزن‌انگیز استفاده می‌کنند.
اما اگر روز جشن و شادی باشد (مثلاً میلاد امام زمان (عج)) شور و حال خاصی دارد و با جملاتی چون: «جشنس8، دست بزنین» یا «یه چی شاد بوخون9» بر شور و هیجان مراسم می‌افزایند.
مکان اجرای مراسم
مکان اجرای این مراسم، بستگی به موقعیت سال و شلوغی و خلوتی جمعیت دارد. اگر خلوت باشد، حجره‌های وسطی زیرپل و اگر شلوغ باشد (منظور مسافرین است نه خود پیرمردها) می‌روند روی پله‌های بلوکی پارک سمت جنوب‌غربی پل. گاهی هم مثلاً در روزهای سرد سال، اگر هوا آفتابی باشد می‌روند روی پله‌های سنگی سمت شرق پل که آفتابگیر است. البته نمی‌توان بر دقت این مطالبی که در بالا ذکر شد، پا فشاری کرد، چرا که قاعده‌ای کلی نیست و مثلاً گاهی عصرهای تابستان که زیر پل حسابی شلوغ است، پیرمردهای خواننده هم، در حجره‌های زیر پل گردهم می‌آیند و می‌خوانند. اما به هر حال از این سه مکان که هر سه در محدودة پل قرار دارند، خارج نیست.
چگونگی برگزاری مراسم
برای این که بتوانم به چگونگی اجرای یکی از این مراسم آواز خوانی زیر پل خواجو بپردازم، از برخی ریزه‌کاری ها (مثل ذکر ساعت دقیق) چشم‌پوشی می‌کنم تا شامل صبح و بعدازظهر شود و مثلاً شما می‌توانید ساعتی را که در بخش زمان اجرای مراسم ذکر کرده‌ام، با زمانی که از آن بحث می‌شود، مطابقت دهید. اما پیش از آن لازم می‌دانم به این نکته اشاره کنم که افرادی که این پژوهش دربارة آنهاست، به هیچ وجه به جمع ‌شدن و خواندنشان، «مراسم» نمی‌گویند و حتی هنگامیکه در مصاحبه‌ها کلمة «مراسم» را به کار می‌بردم، می‌پرسیدند: « کدام مراسم؟» یعنی فضای مفهومی دیگری در ذهنشان تداعی می‌شد و بنابراین اگر من از واژة مراسم استفاده کرده‌ام، فقط به منظور جلوگیری از اطالة کلام است. همچنین واژة جمع را بجای کلیة خواننده‌ها و شنوندگان دائمی، اعم از پیر و جوان بکار برده‌ام.
حدوداً نیم تا یک ساعت مانده به شروع مراسم، سر و کلة افراد جمع، یکی یکی پیدا می‌شود. اگر یک یا دو نفر باشند، یا کنار هم به گفتگو می‌ایستند تا بقیه افراد هم حاضر شوند و یا قدم زنان، حجره‌های پل را می‌پیمایند و به پله‌های سنگی پل و پله‌های بتونی سمت جنوب غربی پل سرک می‌کشند تا شاید یکی دیگر از یاران را پیدا کنند. به هر حال، فارغ از اینکه اینها به بقیة افراد برسند یا بقیه به اینها، جمعشان کم‌کم شکل می‌گیرد و با توجه به این که به حجره‌های وسطی پل نزدیک اند یا به پله‌های بتونی، و نیز با توجه به ازدحام جمعیت در حال عبور از زیر پل و موقعیت آب و هوایی، در یک جا متمرکز شده و ابتدا به گفتگو مشغول می‌شوند که مثلاً:
- می‌گم آقای X نیمدس10 !
- منتظرس خانومش برد تو آشپزخونه تا فرار کونه بیاد.11
و خلاصه پای هر جور صحبتی به میان کشیده می‌شود. بالاخره یکی از افراد جمع به یکی از خواننده‌ها می‌گوید: «پَ شوروع کون»12 و معمولاً پس از کمی تعارف، یکی شروع به خواندن می‌کند. همین که یک نفر شروع به خواندن کرد, کم کم نظر رهگذران را به خود جلب می کند و آرام آرام یک حلقه از تماشاچیان و شنوندگان در اطراف جمع شکل می گیرد. در ابتدا که تعداد تماشاچیان کم است, فاصله میان آنها از هم زیاد است. ولی رفته رفته که بر تعدادشان افزوده می شود, فاصله ها نیز کمتر می شود. اما باز هم می توان برخی غریبه ها را دید که به یکدیگر بسیار نزدیک اند. بر عکسِِ برخی دیگر که هنوز سعی دارند فاصله ولو اندکی را با افراد کنار خود حفظ کنند؛ «تفاوت میان اشخاص از این لحاظ می تواند به منشاء اجتماعی آنها مربوط شود (مثلا از شهری شلوغ باشد یا خلوت) ... این پدیده فضای شخصی ممنکن است نتیجه دلایل ایمنی نیز باشد».13 خوانندگان کمتر آواز و بیشتر ترانه و تصنیف می خوانند. اگر آواز باشد, آن قسمت هایی که تحریر یا اصطلاحا چهچه می زنند با تشویق تماشاچیان و حتی افراد جمع دوستان مواجه می شود و اگر ترانه و تصنیف باشد, در پایان هر ترانه, تشویق می کنند. ضمن اینکه اگر ترانه شاد و دارای وزن تند باشد, تماشاچیان (به ویژه مردها) شروع به دست زدن می کنند. معمولا در اینگونه مواقع است که مامورین سر می رسند. به محض اینکه جمع پیرمردها بفمهند مأمور یا مأمورینی به سمت آنها می‌آیند، ساکت می‌شوند, و همین که آن مامور, کمی دور شد، دوباره شروع به خواندن می‌کنند. اما اگر مامورین متوجه شوند و سعی کنند جمعیت را پراکنده نمایند, در این راه باید سروصدای مردم را تحمل کنند، اما پیر مردها معمولاً بِهِشان بر می‌خورد که به قول خودشان، «عده‌ای جوان و نوجوان» به آنها دستور بدهند و بنابراین با مامورین و بویژه بسیجی ها زیاد کَل کَل می‌کنند. معمولاً آهنگ هایی که می‌خوانند برای بقیه آشناست و در خیلی از جاها، به ویژه آنجاهائیکه یک بیت یا مصراع تکرار می‌شود، بقیه هم همراه خواننده همخوانی می‌کنند. به هر حال همانطور که خوانندگان مختلف می خوانند, ممکن است تماشاچیان هم عوض شوند, چرا که مراسم چند ساعت طول می کشد و کمتر کسی است که از اول تا آخر آنرا نظاره گر باشد. بویژه درباره خانواده ها و زنان. اما ممکن است گاهی یک مرد مجرد علاقمند شود تمام مراسم را تماشا کند که بیشتر شامل مردان اصفهانی ای می شود که برای قدم زدن و هواخوری به پارک آمده اند.
گاهی اوقات, توقف هایی بین خواندن یک نفر و نفر بعدی اش پیش می آید که پیرمردها شروع به صحبت و شوخی با هم می کنند که سریعا می توان پراکنده شدن جمعیت را دید. اما همین که یک نفر شروع کند به خواندن, دوباره مردم جمع می شوند. تماشاچیان به خواندن پیرمردها بیشتر علاقه نشان می دهند تا جوان هایی که احیانا می خوانند و این را می توان از نگاه ها, دقت در گوش دادن, و تشویق های شان دریافت. خود پیرمردها هنگامی که یکی از جمع شان مشغول خواندن است, ممکن است با یکدیگر آرام آرام صحبت کنند و بخندند, یا یک شعر دیگر را به آهستگی زمزمه کنند, یا آنکه سرشان را به نشانه لذت بردن از خواندن دوستشان, به چپ و راست حرکت دهند و یا آنکه در برخی جاها مانند تماشاگران, ترانه با وزن تند را با دست زدن همراهی کنند. فرد خواننده اگر طبع شوخی داشته باشد (که اکثر افراد جمع دارای چنین ویژگی هستند), ممکن است در بین خواندن, یک بیت شعر را عوض کند و از خودش چیزی در بیاورد تا دیگران بخندند. خیلی اوقات اتفاق می افتد که خواننده, پس از خواندن شعر, آهنگ آنرا نیز با دهان اجرا نماید و یا اینکه همراه با جمع, آهنگ را بصورت «لای لالای لای» و اینگونه اصوات اجرا کند.
این مراسم برای گردشگران خارجی نیز جالب است. هرگاه گذرشان به مکان اجرای مراسم بیفتد, حتما به تماشای مراسم ایستاده و چند قطعه عکس و کمی فیلم تهیه می کنند.
گاهی هم یکی از تماشاچیان تحریک به خواندن می‌شود که جمع هم با آغوش باز قبول می‌کند و آن شخص هم یک ترانه یا تصنیف می‌خواند و تشویق هم می‌شود. اما برگزار کنندگان اصلی برنامه، همان پیرمردهای جمع اند. البته باید یادآور شوم که گاهی اوقات، یک نفر تنها که می‌تواند اصفهانی باشد یا نباشد (که البته بیشتر مسافر است) در حجره‌های زیر پل می‌زند زیر آواز و اگر صدایش قشنگ باشد، سریعاً عده‌ای را دور خود جمع می‌کند که در پایان کار، او را تشویق می‌کنند. خیلی از این افراد مذکور که بنده شاهد خواندنشان بودم، بختیاری بودند و در بسیاری موارد هم بختیاری می‌خواندند.
به هر حال پس از گذشت چند ساعت از شروع مراسم, افراد جمع و جمعیت تماشاگر شروع به متفرق شدن می کنند. اگر مراسم مربوط به پیش از ظهر باشد, معمولا با اذان ظهر و اگر مربوط به عصر باشد, حدودا ساعتی پس از اذان پایان می پذیرد. هر چند ممکن است در برخی موارد, مراسم در همین جا به پایان برسد, اما بسیاری اوقات پیش می آید که دو سه نفری از جمع, تا چند ساعت بعد هم می ایستند و مثلا اگر پایان مراسم, ظهر باشد, تا عصر که مراسم دوباره شروع شود و اگر مراسم عصر باشد و شب شده باشد, تا نیمه شب ادامه دهند. هنگام خداحافظی افراد جمع از یکدیگر, دعوت به آمدن برای مراسم بعدی, متداولترین جملات است: «عصر میای؟», «فردا میای؟», «جمعه میای؟» و ...
مراسم رقص و آواز جوانان در شبها زیرپل
در کنار مراسم آوازخوانی پیرمردها, می توان از مراسم مشابهی که توسط جوانان و در شبها برگزار می شود یاد کرد. برعکس آوازخوانی پیرمردها که دائمی و دارای برنامه است، رقص و آواز جوانان دارای هیچ برنامه‌ای نیست، زیرا از سوی یک عدة مشخص برگزار نمی‌شود. هر دفعه یک عده جوان که اهل یکی از محلات (معمولاً سنتی و قدیمی) اصفهان هستند، به این کار می‌پردازند. گاهی اوقات در یک هفته ممکن است چند شب چنین برنامه‌ای بر پا شود و در عوض، ممکن است چند هفتة متوالی، چنین برنامه‌ای نباشد. اما در هر حال ساختار کلی برنامه‌ها به این صورت است که عده‌ای جوان که تعدادشان از 6-5 نفر بیشتر است و اهل یک محله هستند، یکی از حجره‌های جنوبی زیر پل را به خود اختصاص می‌دهند و شروع به خواندن ترانه‌های شاد و با وزن تند می‌کنند و همیشه یکی دو نفرشان هم وسط شروع به رقصیدن می‌کنند. ابتدا برای رقصیدن کسی پیش قدم نمی‌شود و از جمعیتی که آهسته آهسته گردشان جمعی می‌شوند، خجالت می‌کشند، اما کمی که گذشت و به اصطلاح «رویشان باز ‌شد», دیگر نیاز به اصرار بیش از حد نیست. جمعیتی که گردشان حلقه‌زده، در صف اول شامل جوانها می‌شود و ردیف های دیگر شامل خانواده‌ها و زن و بچه‌ها می‌شود که با چهره‌ای شادمان به رقص جوانان می‌نگرند. برگزار کنندگان مراسم، چه آن شخصی که می‌خواند، چه آنها که دست می‌زنند یا می‌رقصند، مدام جمعیت را دعوت به دست زدن می‌کنند. در این حال اگر کسی حتی به شوخی هم داد بزند «مأمورا اومدن»، جمعیت مثل ترکش های خمپاره پراکنده می‌شوند، حتی خود برگزار کنندگان و ممکن است این شوخی طی یک مراسم، چندبار تکرار شود و تا بیاید جمعیت دوباره گردهم آیند، قدری طول می‌کشد. بعضی اوقات که همة افراد اعم از برگزارکنندان مراسم و تماشاچیان، جوان باشند. اشعار هجو و هزل نیز خوانده می‌شود. به هر حال مراسم معمولاً تا نیمه‌شب طول می‌کشد, البته اگر کسی مزاحم آنها نشود.
گونه‌شناسی موسیقی مراسم
«در تحقیقات مردم‌شناسی موسیقی، دست یابی به سنخ‌شناسی نسبتاً جامع و کامل از موسیقی قوم، اجتماع، جامعه یا گروه مورد مطالعه، بخش مهم و حساسی از پژوهش را تشکیل می‌دهد. رسیدن به این سنخ‌شناسی نه تنها محقق را به اشرافی دقیقتر بر موسیقی مورد نظر رهنمون خواهد شد، بلکه به تفسیر، تحلیل و تبیین‌های مردم شناسی نهایی وی، اعتباری در خور و لازم خواهد بخشید»14. با وجودی که اصفهان، خود دارای مکتب آوازی می باشد،15 لیکن هر کسی نمی تواند به فراگیری آن بپردازد. «گاه غنی بودن این مکتب از یک طرف و ضعف و ناتوانی فراگیری از طرف دیگر، باعث صعب الوصول بودن مطالب آن گردیده است.»16 و بنابر این نمی توان زیاد بر این افراد خرده گرفت که چرا ابتدا اصولا آوازخوانی را فرا نمی گیرند و بعد شروع به خواندن کنند. ضمن آنکه افراد این جمع فقط برای لذت خودشان می خوانند. هر چند به نظر می آید این پدیده، چندان خوشایند برخی اساتید آواز اصفهان نیست که بنده از ذکر نام ایشان معذورم.
به دلیل تنوعی که در میان آوازها و ترانه‌ها و نیز در بین خوانندگان آنها وجود دارد، به دست آوردن یک گونه‌شناسی جامع و مانع، بسیار دشوار است. به ویژه آنکه دسته‌بندی انواع موسیقی، شخصی را سزاوار است که با گونه‌های موسیقی، آشنایی کامل داشته باشد تا با توجه به ویژگیهای هر موسیقی، آنرا در یکی از گونه‌ها جای دهد که متأسفانه آشنایی سطحی نگارنده با برخی گونه‌ها، مزید علت شده است. اما به طور کلی و بر اساس 1- موضوع 2- طیف شنونده و خواننده می‌توان آنرا به 2 دستة
الف) موسیقی بزمی- عاشقانه ب) موسیقی فولکلوریک
تقسیم بندی نمود.
الف) موسیقی بزمی- عاشقانه:
این نوع موسیقی، بیشتر شامل همان ترانه‌ها و تصنیفهایی می‌شود که به تقلید از موسیقی های رایج در صدا و سیما، بازار و… خوانده می‌شود. از آثار اشخاصی که کارهایشان در میان خوانندگان پیرمرد، مطرح است می‌توان به ایرج, افتخاری، مرضیه، دلکش، معین و… اشاره کرد. در این میان، آنچه را بنده برجسته دیدم، آثار آقای علیرضا افتخاری است که در هر بار که مراسم برپا می‌شود، حداقل یکی دوتا از آنها خوانده می‌شود و این شاید به 2 دلیل باشد: اول اینکه آقای افتخاری خواننده‌ای است که هم آثاری در موسیقی سنتی دارد که جزو شاهکارهاست (مثل اجراهایش با آقای حسین علیزاده و پرویز مشکاتیان) و هم آثاری دارد که به موسیقیهای پاپ ایرانی که چندسالی است در کشور رواج یافته بسیار شبیه است (مثل آثار اخیر ایشان) که به مردم پسند بودن ایشان کمک کرده است. دوم اینکه اصفهانی بودن ایشان نیز بی‌تأثیر نمی‌تواند باشد، حتی برخی از پیرمردهای خواننده، مصرانه اظهار می‌کنند که با پدر وی آشنایند.
ب) موسیقی فولکلوریک
بنده در اینجا از موسیقی فولکوریک، اشاره به اشعار و ترانه‌هایی دارم که نه تنها در بازار موسیقی وجود ندارد، بلکه کسی جرأت خواندن آنها را در ملأ عام هم ندارد. برعکس نوع قبلی، این نوع اشعار و ترانه‌ها مخاطبشان خاص می‌باشد. یعنی هیچ وقت در جلو تماشاچیانی که با خانواده ایستاده‌اند و زن و بچه‌ همراهشان است، خوانده نمی‌شود، بلکه هنگامیکه جمع خودمانی باشد معمولاً با صدای آرام خوانده می‌شود و ساختار آنها هم طوری است که یک نفر می‌‌خواند و بقیه جواب می‌دهند.
«مهین خانوم گفت چی‌گفت…»، «عموسبزی‌فروش بله…»
«بابای صفر…» و…
این اشعار بیشتر توسط جوانانی خوانده می‌شود که شبها زیر حجره‌های پل می‌خوانند و می‌رقصند، هرچند گاهی نیز پیش
می‌آید که پیرمردها هم چیزی از این دست بخوانند.
فضای قدسی و ناقدسی
به نظر می‌آید علت جلوگیری از برگزاری مراسم مذکور توسط مأموران، ناقدسی بودن آن و بلکه به نظر آنها، دقیقاً نقطة مقابل قدسی بودن است. اما جایی و زمانی که هر شخصی دقیقاً و به راحتی می‌تواند فضای قدسی و ناقدسی (و بلکه نقطة مقابل قدسی) را تشخیص دهد، زمانی است که نماز جماعت در حال اقامه‌شدن است و همزمان، عده‌ای جوان، زیر حجره‌های پل مشغول رقص و آوازند. صدای آواز و دست زدن ها آن چنان بلند می‌شود که به راحتی از محل اقامة نماز جماعت (که حدوداً 60-50 متر از هم فاصله دارند) شنیده می‌شود. در این حال یک زمان واحد، در عین حال هم قدسی است هم ناقدسی، اما آن چیزی که قدسی و ناقدسی بودنش تفکیک شده، مکان است. هر چند در اطراف فضای ناقدسی، جمعیت بیشتری را می‌توان دید.
علل حضور مردم در مراسم مذکور و بررسی آن به عنوان یک ارزش فرهنگی یا یک مسئله اجتماعی
شاید در نظر اول که یک فرد خارج از گروه این پیرمردها به آنها بیفکند، این گونه بیندیشد که آنها در اینجا تجمع می کنند تا بخوانند و می خوانند تا خوش باشند. هر چند این اندیشه ها درست است، اما به این سادگی هم نمی تواند باشد. چه بسا برخوردی که ماموری با یکی از پیرمردها داشته باشد و پیرمرد هم این برخورد را اهانت آمیز تلقی کند، خوشی یک یا حتی چند روز این مراسم را از وی بگیرد.
افراد این جمع، اکثرا بازنشسته اند و چون عمری را به فعالیت در بیرون از خانه مشغول بوده اند، پس از رسیدن به سن بازنشستگی، نمی توانند خانه نشین شوند. ضمن اینکه انسان ها پس از رسیدن به سن پیری، دارای احساسات ظریفتری می شوند که ممکن است در محیط خانه، میان آنها و سایر اعضای خانواده تنش ایجاد کند. بنابر این بهترین راه را در خروج از خانه می بینند. در روستاها، افراد تا زمانی که فعالیت جسمانی داشته باشند، در فعالیتهای اقتصادی و معیشتی خانواده (همچون کشاورزی و دامپروری) شرکت می کنند و هنگامی که قوایشان دیگر از عهده این امور بر نیامد، آنها را می توان به صورت کمتر انفرادی و بیشتر گروهی، سر کوچه ها، معابر، میادین، یا دیگر اماکن عمومی روستا مشاهده کرد. اما در محیط شهری، معمولا سن بازنشستگی افراد، همان سن پایان فعالیت اقتصادی آنهاست که به نسبت سن پایان فعالیت اقتصادی در روستاها، ممکن است تا چند دهه اختلاف را شاهد باشیم. چرا که حقوق بازنشستگی شهری ها، تا حدودی ایشان را از کار بی نیاز می کند. ضمن آنکه حتی اگر در صدد یافتن شغلی دیگر جهت پر کردن گوشه ای از هزینه های زندگی شان بر آیند، معمولا شکست می خورند. بنابر این بهترین راه را در گذراندن بخشی از مابقی عمر خود با کسانی می بینند که با آنها همدردند. و بهترین وعده گاه آنها در محیط شهری برای چنین امری، پارک هایی است که محیط سرسبزشان، آرامش بخش است. افراد جمع مورد بحث ما هم، این بخش از شهر را انتخاب کرده اند که وجود رودخانه زاینده رود و پل خواجوی بسته شده بر روی آن، هر طبع لطیفی را بر می انگیزاند. افراد جمع، در این محل تجمع می کنند و می خوانند، چون هم محیط آنرا محیط سالمی می دانند و هم عمل شان را. حتی هنگامی که از ایشان پرسیده شود: «چرا به اینجا می آیید و در این مراسم شرکت می کنید؟»، اکثرا پاسخ می دهند: «به کجا برویم؟ قهوه خانه؟». یعنی حتی محیط قهوه خانه هم در نظر بسیاری از ایشان محیط سالمی نیست. البته علت خواندن این افراد بیشتر به تاثیر جمع بر می گردد. یعنی هنگامی که در پی یافتن علت اولین خواندن افراد جمع بر می آیی، متوجه می شوی که چون در محیطی قرار گرفتند که عده ای می خواندند، بنابر این آنها هم تحریک و ترغیب به خواندن شدند و این، قدم اول برای ورود آنها به جمع خوانندگان بوده است و چنانکه از مصاحبه ها و گفتگوها برآمد، بیشتر افراد گروه، علت آشنایی شان با یکدیگر را که زمینه روابط بسیار گرم و دوستانه ای شده، حضور در جمع مذکور و خواندن و شنیدن ذکر کرده اند. استحکام روابط گروه تا آنجا پیش می رود که عدم حضور یکی از افراد طی مدتی نسبتا طولانی، باعث نگرانی دیگر اعضاء و پیگیری چرایی آن می شود. و این گروه اولیه ای که شالوده اش بر روابط عده ای پیرمرد استوار است، می تواند کارکردهای مثبت بسیاری _ بویژه در حل مشکلات عاطفی که در سنین پیری با آن مواجهند _ برای اعضاء آن داشته باشد.
اما مرتبط با این پدیده فرهنگی، حضور ماموران نیروی انتظامی و بسیجیان و ممانعت آنها از برگزاری مراسم مذکور و گاها دستگیر کردن و بردن برخی از افراد این جمع به کلانتری، را می توان شاهد بود؛ یعنی در حالی که اعضای این جمع، مراسم آوازخوانی شان را یک امر عادی و نوعی تفریح و سرگرمی می دانند که سالها و بلکه قرنهاست ادامه دارد، ماموران آنرا به عنوان یک مسئله اجتماعی می شناسند. سابقه تاریخی این پدیده فرهنگی و حضور افرادی همچون استاد تاج اصفهانی در آن، آن را به یک ارزش فرهنگی تبدیل کرده و به قول فولر و مایرز: «ارزشهای فرهنگی، مانع از بین رفتن وضعیتهایی می شود که به عنوان مسائل اجتماعی تعریف شده اند. زیرا مردم تمایلی به پشتیبانی از اصلاحاتی که لازمه شان ترک اعتقادات و نهادهای مورد احترام آنهاست، ندارند.»17 و در اینجاست که بحث تضاد ارزش ها پیش می آید، چرا که این پدیده فرهنگی، مورد تایید و علاقه افراد جمع مذکور و نیز تعداد کثیری از افراد نظاره گر آن است و حال آنکه از نظر ماموران، خلاف مواردی چون نظم عمومی، قوانین شرعی و ... می باشد.
در میان دیدگاههای گوناگون درباره این چنین مسائلی، رویکرد تضاد ارزشها را مناسبتر از بقیه یافتم. هم از آن جهت که مسئله مورد نظر را نوعی تضاد میان ارزشها دیدم و هم به خاطر اینکه این رویکرد، بیشتر با مسائلی سر و کار دارد که بتوان از طریق مشاهده مشارکتی آنها را بررسی کرد و پژوهش ما و گردآوری داده هایمان بیشتر بر اساس مشاهده مشارکتی بوده است.
اما پیش از قرار دادن مسئله مورد نظر در چارچوب رویکرد تضاد ارزش ها، بهتر است قدری با مفاهیم و ویژگیهای این رویکرد آشنا شویم. مسئله اجتماعی در این رویکرد، بطور خلاصه این گونه بررسی می شود:
وضعیتی است که با ارزش های برخی گروهها که اعضای آن در کار تبلیغ ضرورت اقدام برای اصلاح مسائل موافق اند، سازگار نیست. علل ریشه ای مسائل اجتماعی، تضاد ارزشها یا منافع است. شرایط زمینه ساز موثر بر ظهور، تواتر، دوام و پیامد مسائل اجتماعی عبارت است از رقابت و برخورد بین گروهها. تضادها اغلب به ناکامی یا باخت طرف ضعیفتر ختم می شوند. تضادها همچنین خاطره بدی را بین گروهها به وجود می آورند. رویکرد تضاد ارزشی، سه راه حل متفاوت را پیشنهاد می کند که می توان مسائل اجتماعی را توسط آنها برطرف کرد: توافق، معامله و زور. فولر و مایرز، دو صاحبنظر اصلی این رویکرد، سه نوع مسئله اجتماعی عنوان کرده اند: الف) فیزیکی: که مردم درباره ناخوشایند بودن آن و اینکه هیچ کاری در مورد علل آن نمی توان انجام داد موافقند؛ مانند زلزله. ب) اصلاحی: که همه مردم درباره ناخوشایند بودن آن متفق القولند، اما درباره شیوه های اصلاحی آن، خیر؛ مانند فقر. ج) اخلاقی: که نه درباره ناخوشایند بودن آن توافقی وجود دارد و نه درباره شیوه های اصلاحی آن؛ مثل سقط جنین.18
از آنجا که بر اساس این دیدگاه، مسئله مورد نظر ما جزو مسائل اخلاقی به شمار می آید، به نظر می آید باید کمی بیشتر در این باره سخن بگوییم؛ «مسئله اخلاقی, نمایشگر وضعیتی است که بر سر ناخوشایندی آن هیچ اتفاق نظری در جامعه وجود ندارد. هیچ توافق کلی در مورد اینکه وضعیت حاضر, یک مسئله است وجود ندارد و به همین دلیل, بسیاری از افراد احساس نمی کنند که باید کاری درباره آن انجام شود.»19 اما به نظر تامس و زنانیسکی (از نظریه پردازان رویکرد بی سازمانی اجتماعی): «شرایط اجتماعی را البته باید با توجه به معنای آنها برای فرد کنشگر در نظر گرفت, نه برای مشاهده گر بیرونی»20 .
حال اگر بخواهیم مسئله مورد نظرمان را با این رویکرد بررسی کنیم, می بینیم که در بسیاری موارد کاملا با هم همخوان هستند؛ طبق تعریف مسئله اجتماعی, مراسم آوازخوانی پیرمردها زیر پل خواجوی اصفهان, با ارزشهای گروهی که سعی در اصلاح مذهبی جامعه دارند, در تضاد است؛ چرا که این آواز خوانی را غنا و بر طبق شرع, حرام می دانند. علت پیدایش این تضاد در ناهماهنگی منافع دو گروه است، یعنی در حالی که منفعت روحی_روانی پیرمردها ایجاب می کند که چنین مراسمی را برپای دارند، این پدیده با منافع گروهی که سعی دارند در سراسر جامعه نشانه ای از تخلفات دینی و نیز اختلال در نظم نباشد، در تعارض است. پیامد این تضاد، غالبا ناکامی جمع پیرمردها (بخوانید طرف ضعیفتر) است که برخوردهای بوجود آمده، باعث ایجاد خاطره هایی ناخوشایند و دیدگاههای بدی نسبت به یکدیگر می شود. متاسفانه از میان راه حل هایی که رویکرد تضاد ارزش ها معرفی می کند، تا کنون آنچه درباره مسئله مورد نظر ما بکار رفته، زور بوده است. البته باید گفت که زور خفیف بوده است؛ چرا که در بسیاری موارد، چشم پوشی هایی هم درباره مراسم اعمال شده است که مثلا ماموران، اجرای مراسم را نادیده می گیرند. اما می توان از راههای دیگری هم چون توافق و یا معامله نیز برای حل این مسئله استفاده کرد؛ «اگر طرفین بتوانند بخاطر مجموعه ای از ارزشهای والاتر که هر دو به آن پایبندند مصالحه کنند، توافق حاصل شده است ‌‌[و] اگر طرفین بتوانند چانه زنی کنند، معامله ارزشها بصورتی آزادانه صورت می گیرد.»21
چند راهکار و پیشنهاد
در اینجا و به عنوان بخش پایانی، راهکارهایی به ذهنم رسید که شاید با به کار بستن آنها، بتوان این مسئله تضاد اجتماعی را حل کرد (و یا لااقل تخفیف داد). مراسم مذکور، مراسمی است با پیشینه تاریخی که به نظر نمی آید از میان برداشتن آن، چندان مناسب باشد؛ ضمن آنکه برخی تلاشهای صورت گرفته در اینباره هم چندان کارساز نبوده اند. با توجه به ضرورت تعدیل برخی سیاست های فرهنگی و نیز ضروری بودن برخی فعالیتهای فرهنگی برای افراد مسن سال، لزوم برنامه ریزی روی اینگونه مراسم ضروری می نماید. همچنین می توان از اشتیاق مسافران داخلی و جهانگردان خارجی استفاده مفید کرده و این پدیده فرهنگی را به یکی از جاذبه های توریستی تبدیل نمود. یعنی با اختصاص دادن فضایی مناسب برای برگزاری این مراسم در همان محل، به چند هدف دست یافت:
• اجازه دادن به پیرمردهای مذکور برای برگزاری مراسم و در نتیجه کمک به آنها برای کسب آرامش.
• مساعد شدن دیدگاه پیرمردها و مردم (تماشاچیان) نسبت به نهادهای انتظامی.
• جلوگیری از تجمع جمعیت در معابر عمومی و برطرف کردن اختلال بوجود آمده در نظم محل.
• ایجاد فضایی مناسب برای مسافران و گردشگران تا هم به استراحت و رفع خستگی بپردازند و هم به تماشای مراسم مذکور، که خود می تواند عاملی مهم در جذب توریست باشد.
• با سپردن تمام یا بخشی از مسئولیت مراسم مذکور به خود پیرمردها، این امید را در دلشان زنده کرد که هنوز برای جامعه شان دارای وظایف و مسئولیت هایی می باشند و حس اعتماد به نفسشان را بالا برد.
• این گونه مراسم می توانند باعث تخلیه هیجانی گردند که ممکن است در جایی دیگر و به نحوی بسیار مخرب وارد عمل شوند. به قول آدرنو: «[موسیقی عامیانه] برای توده ها به منزله یک تخلیه هیجانی است»22.
• با این کار می توان شادی را به جوانان هدیه کرد و از بسیاری مسائل و مشکلات که مستقیم و غیر مستقیم با موسیقی در ارتباط هستند جلوگیری نمود. حتی درباره همان مراسم مذکور که نیمه شبها خود جوانان برگزار می کنند. سعید مدنی، کارشناس مسائل اجتماعی درباره افزایش خشونت و خودکشی ایرانیان به خاطر نداشتن شادی در بین جوانان می گوید: «این معضل در حالی هر روز شکل نگران کننده تری به خود می گیرد که به سادگی با برگزاری اجتماعهای دوستانه در پارکها و مکانهای عمومی همراه با موسیقی می توان براحتی از شدت آن کاست و به آن دامن نزد.»23در دهه های اخیر، غرب و به ویژه امریکا شاهد رواج موسیقی گروههای خیابانی است. از آنجا که در بیشتر زمینه های موسیقایی _ همانند بسیاری زمینه های فرهنگی دیگر_ به تقلید از غرب پرداخته ایم، هیچ بعید نیست که دیر یا زود، گروههای موسیقی خیابانی (شبیه آنچه در غرب وجود دارد) نیز در کشورمان رواج یابد. به جای آنکه به تقلید از غرب به واردات موسیقی ای بپردازیم که به قول دکتر شاهین فرهت هیچ ارتباطی با فرهنگ موسیقی ایران ندارد و بلکه به ریشه های جدی موسیقی غرب متصل است24، از همین مراسم مذکور خودمان به نحوی استفاده کنیم که بتواند در برابر نفوذ موسیقی های خیابانی غربی مطرح باشد. با این تفاوت که هم ارتباط کامل با فرهنگ موسیقی ایران دارد و هم ریشه در موسیقی این کشور. از دکتر فرهت در همانجا نقل شده که: «باید موسیقی سبک هم ساخت، اما موسیقی سبکی که با موسیقی خودمان هم ارتباط داشته باشد.»25
1 - رابینگتن،ارل و مارتین واینبرگ. رویکردهای نظری هفتگانه در بررسی مسائل اجتماعی. ترجمه رحمت الله صدیق سروستانی. انتشارات دانشگاه تهران. چاپ اول:1382. ص 12
2 - http://forum.persiantools.com/printthread.php?t=5405
3 - انصاری، هرمز- مقدمه‌ای بر جامعه‌شناسی اصفهان- به کوشش احمد جواهری- انتشارات نقش جهان- چاپ اول: 1379، ص 419
4 - اعظمی‌کیا- منصور- راه و رسم منزلها (شرحی برشیوه‌های علمی هنرآوازخوانی)- انتشارات حوزه هنری- تهران 1377-ص462
5 - کسایی، محمدجواد- مقاله: موسیقی در اصفهان(7): استاد تاج اصفهانی- چاپ شده در ماهنامه هنر موسیقی- سال ششم- شماره 46- مرداد 1382.
6 - به عنوان نمونه، آقای اعظمی کیا در مقدمه کتاب راه و رسم منزلها می‌نویسد: سالها پیش در دوران کودکی، هنگامیکه به مناسبتهای مختلف در جو و فضای آکنده از موسیقی قرار می‌گرفتم..
7 - مادام دیولافوآ. سفرنامه دیولافوا. ترجمه فره وشی. ناشر: کتابفروشی خیام.چاپ دوم: 1361. ص320
8- جشن است.
9- یک چیز شاد بخوان
10- نیامده است
11- منتظر است خانمش به آشپزخانه برود تا فرار کند و بیاید.
12- پس شروع کن
13- استیوارت تراوس,«زندگی و گذر زمان در یک ایستگاه اتوبوس» در: فکوهی, ناصر. انسان شناسی شهری. نشر نی. 1383
15- داور پناه، افشین. «سنخ شناسی موسیقی در فرهنگ بختیاری». در: فصلنامه ماهور. شماره 21. پاییز 1382
16- مکاتب آوازی موسیقی سنتی ما عبارتند از: مکتب اصفهان، مکتب تهران و مکتب تبریز
17- اعظمی کیا: مقدمه
18- رابینگتن: ص 77
19- همان : صص 84-66
20- همان: صص 74-73
21- همان: ص59
22- همان: ص67
23- استریناتی، دومینیک. مقدمه ای بر نظریه های فرهنگ عامه. ترجمه ثریا پاک نظر. تهران: گام نو. 1380.ص 103
24- روزنامه همبستگی شماره 1317: یکشنبه 5 تیرماه 1384
25-کسایی، محمد جواد. «موسیقی در اصفهان (8):استاد حسن کسایی». در: ماهنامه هنر موسیقی. سال ششم. شماره 47. شهریور و مهر1382
26- همان منبع. همانجا
این مقاله پیشتر در مجله ماهورشماره 31 به چاپ رسیده و برای تجدید انتشار به وسیله نویسنده در اختیار پایگاه گذاشته شده است.
سه‌شنبه، 27 فروردین 1387

Taken from website: „Ensanshenasi va Farhang“

No comments:

Post a Comment